این نوشته بیشتر خودش از جنس شاید یک خاطره به حساب بیاید. خاطره ای که به دلیل ترکیب شدن با یک احساس خاص، ثبت و احتمالاً غیر قابل پاک شدن شده است.
چند شب پیش طبق عادتی که برای خودن یک چیز شیرین بعد از غذا دارم، یک بستی خریدم. با اولین گاز از بستی به سه سال پیش پرت شدم. تابستان بود و هوا بسیار گرم. در خیابان ظهیر الاسلام بودم. بعد از ساعت ها که مشغول گشتن به دنبال کاغذی خاص بودم و بارها این خیابان را بالا و پایین کرده بودم، به تنها سوپر مارکت آن خیابان رفتم. سال نود و چهار اولین بار بود که شرکت میهن چیزی به اسم ماست بستی را عرضه کرده بود. از روی کنجکاوی خواستم آن را امتحان کنم. لحظه اولین گاز از بستی در کنار خیابان و زیر آفتاب شدید، وقتی که حسابی عرق کرده بودم را نمیتوانم فراموش کنم. دقیقاً شبیه به تبلیغات عجیبشان بود. یک نفر آن محصول جدید و خوشمزه را میخورد و با چشمان گرد شده نفس عمیقی از روی لذت یک طعم فوق العاده میکشد. الآن که به آن تجربه را به یاد میآورم، فکر میکنم که اکر هر خوراکی خنکی را در آن لحظه میخوردم احتمالاً همین حال را میداشتم. اما امروز آن لحظه سخت در آن روز سخت که با یک استراحت ساده همراه بود را با طعم یک بستنی به یاد میآورم. به طرزی به یاد میآورم که انگار همین چند ساعت پیش بوده.
اینها من را به تامل بر روی این موضوع وادار کرد که
چرا بعضی خاطرات را بیشتر و بعضی را کمتر به یاد میسپاریم؟
به یاد فیلم یا انیمیشن ایسایداوت [۱] و تصویر سازی ساده ای که از احساسات پیچیده و خاطرات داشت افتادم. (فکر میکنم حتماً باید این فیلم را دوبار دید، یک بار برای دیدن و سرگرم شدن و بار دیگر برای درک مفاهیم پیچیدهای که به زبان ساده به تصویر کشیده شده بودند)
در این فیلم در ذهن هر کس پنج شخصیت لذت، ترس، ناراحتی، خشم و تنفر[۲] زندگی میکند. هر عکس العملی در گفت و گو یا نزاع بین این پنج شخصیت شکل میگیرد. آنها در مغز نشسته اند و کارشان دیدن و دریافت کردن هرچه از حواس پنج گانه وارد میشود است. البته گویا صد ها کاراکتر دیگر مشغول زندگی در رویاها و سرزمین های خاطرات هستند. که اینها در مجموع شخصیت کلی آن فرد را میسازند.
با وجود جذاب بودن قسمت های مختلف این فیلم، نمایش بخش های شکل گیری، ذخیره سازی و یادآوری خاطرات در اینجا بیشتر مورد علاقه من است. خاطره ها در گوی هایی ذخیره میشوند و هرکدام در بخش خاصی نگهداری میشوند تا زمانی که یک اتفاق برای ارجاع، رخ دهد. البته در این میان شوخی با ریتم آهنگ یک آگهی تلویزیونی به عنوان یک خاطره که بدون ارجاعِ معنادار یادآوری میشود، فوق العاده است. قسمت مورد علاقه من آن بخشی است که خاطرات کمرنگ میشوند و به تدریج از بین میروند. اما خاطراتی پا برجا میمانند که ویژگی های خاصی داشته باشند. مانند تکرار که با هربار ارجاع، گوی خاطره تمیز میشد و به انبار باز میگشت.
اما مهمترین ویژگی در ماندگاری خاطرات را ترکیب آنها با احساسات باید دانست. که دراین فیلم بسیار در لفافه بیان شده است. مانند به یاد آوردن موقعیت مکانی و زمانی لحظه عاشق شدن به عنوان یک حس قوی! خب میزان ماندگاری هر خاطره با قدرت آن احساس در رابطه است.
دکتر شهرام حشمت مطلبی در وبسایت روانشناسی امروز[۳] با عنوان زیر منشتر کرده است که با این موضوع مرتبط است. مطالعه آن برای من جالب بود. در ادامه آنچه در این مقاله خوانده ام مینویسم.
چرا ما چیزهای مشخصی را به یاد میآوریم اما بقیه را فراموش میکنم؟
وظیفه عادی احساسات برای ما این است که به یادآوری تجربیات ما کمک کند. احساسات مانند ماژیک علامت گذاری است که جنبه ای خاص از یک تجربه را برای یه خاطر سپردن پر رنگ میکند. در کل چیدمان خاطرات شامل ثبت اطلاعات، پردازش و ذخیره سازی و به یاد آوری است. واقعیت این است که احساسات بر روی چیدمان خاطرات تاثیر مستقیم دارد. اما چطور؟
قدرت توجه
توجه، تمرکز ما را راهنمایی میکند. راهنمایی برای انتخاب چیزی که از همه یه زندگی ما مرتبط تر است. هیچ چیز به اندازه سورپرایز (شوکه) شدن، ما را متمرکز نمیکند. برای مثال فیلم یک سخنران (به جز موارد خاص) برای بار دوم بسیار کند پیش میرود. شدت احساسات محدوده توجه را کمتر و ما را متمرکز تر میکند. بنابراین در زمان احساساتی شدن تنها بعضی چیزها در میان خیلی از موارد دیده میشود.
تثبیت حافظه
بیشتر اطلاعاتی که ما به دست میاوریم فراموش میشوند و هیچ وقت به حافظه بلند مدت منتقل نمیشوند. مثلاً زمانی که یک مسئله پیچیده را یاد میگیریم، حافظه کوتاه مدت راحت میشود و به عملکرد عادی اش برمیگردد. رویداد هایی که از نظر احساسی قوی تر باشند راحت تر از رویداد های خنثی به یاد میآیند. شما هیچ وقت بعضی چیز ها رو فراموش نمیکنید. مثلا لذت اولین تولدتان را در کودکی یا ترس ناشی از حمله موشکی. هورمون های مربوط به استرس یعنی اپینپراین[۴] و کرتیسول[۵] حافظه و ثبات آن را تقویت میکند. ما در گذر از چرخه تکامل یاد گرفتیم که به یاد سپردن موقعیت های خطرناک میتواند در آینده از آنها جلوگیری کند.
به یادآوری خاطرات
خاطرات تجربیات دردناک احساسی برای زمان بیشتری نسبت به دردهای فیزیکی به یاد می مانند. مایا آنجلو میگوید که «من یاد گرفتم که مردم آنچه میگویید را فراموش میکنند، مردم آنچه انجام میدهید را فراموش میکنند، اما اینکه چه حسی در آنها به وجود آوردید را فراموش نمیکنند. شاید جالب باشد که بدانید طبق مدارک موجود، استامینوفون ته تنها بر روی دردهای فیزیکی عمل میکند بلکه روی درد های حسی نیز موثر است.
حافظه غیر هوشیارانه[۶]
خاطرات گذشته اغلب با یک محیط اجین شده است. حافظه ناخودآگاه به فعالیت های رفتاری که از قدرت پیشنهادات غیر هوشیارانه نشأت گرفته است اشاره میکند. محققان دریافته اند که در یک گروه آزمایشی افرادی که مجبور به فکر کردن درباره انظبات شخصی شده بودند (به واسطه درک جملاتی در این باره) بلافاصله تصمیم های آینده نگرانه ای بشتری نسبت به افرادی که به آنها جملات مربوط به افراط گری داده شده بود، گرفته بودند. در این مورد اهداف ذخیرده شده در حافظه بلند مدت در حافظه کوتاه مدت یا حافظه در حال کار بازیابی پ ذخیره میشود. شبیه به موقعیت یک کتابخانه که باعث می شود مردم خیلی آرام صحبت کنند.
حالت بازیابی
حالت احساسی فعلی ما امکان به یاد آوری تجربیاتی که در آنها احساسات مشابهی داشتیم را تسهیل میکند. وقتی ما خوشحال هستیم، تمایل بیشتری داریم تا اتفاقات خوشایند را مرورکنیم و برعکس. این به خاطر این است که حالت روحی ذهن مارا به طبقه بندی خاصی وادار میکند. برای مثال یادآوری تجربیات مثبت دوران کودکی در زمانی که حال خوبی دارید.
ذهن سفید
استرس میتواند کاری کند حافظه دچار مشکل شود. مانند تجربه مشابهی که همه ما از خالی شدن ذهنمان در خلال فشار بالای یک امتحال سخت یا یک مصاحبه شغلی داریم. چرا که نگران نگرانی درباره عملکرد در امتحان میتواند به نتیجه بدتری منجر شود.
اضطراب بر روی عملکرد شناختی تاثیر جالبی دارد. نمودار نسبت اضطراب به عملکرد شبیه به یک کاسه برعکس است. اضطراب تا مقداری میتواند عمکرد را افزایش دهد و از مقداری بیشتر عملکرد شروع به کاهش میکند. این پیدیده به قانون یرکس-داتسون[۷] شناخته میشود.
این بدان معنا است که وقتی میزان برانگیختگی پایین (مانند زمان کسل بودن) است و وقتی سطح برانگیختگی بالا (مانند اضطراب یا ترس) است، عملکرد و بازدهی افتضاح است.
در شرایط کم بودن برانگیختگی (کسل بودن)، ذهن تمرکز کافی را ندارد. برعکس در زمانی که برانگیختگی بالا است (مانند ترس و اضطراب) ذهن بیش از حد بر روی محدوده ی کوچکی متمرکز است که منجر به از دست دادن اطلاعات مهم میشود.
زمان غفلت
به یاد سپردن خاطرات در مغز الزاماً اینطور نیست که تمام آن اتفاقات را به یاد سپرده شود. برعکس! ذهن ما تمایل به تاکید بر نکات مهم (خوب یا بد) و آخر ماجرا دارد، و از تمام جزییات غافل میشود. این توضیح مشخص میکند که چرا یک پایان بد تمام یک خاطره را خراب میکند. برای مثال، وقتی شما به یاد میآورید که برای تعطیلات سال قبل به شمال رفته بودید، اطلاعات زیادی نسبت به خوب بودن آن سفر وجود دارد. اما لحظات حساس و سکانس پایانی را بیشتر به یاد دارید که چه اتفاقات بدی اتفاده بود.
مقاله شهرام حشمت نیر فرضیه من را تایید کرد، بیشتر یادگیری ما به حالات احساسی ما بستگی دارند. در پایان ایشان توصیه میکند برای آنکه حافظهی قوی تری داشته باشیم، همراه کردن احساسات نسبت به یک موضوع میتواند بیشار کمک کننده باشد.
[۱] Inside out محصول سال ۲۰۱۵ تولید مشترک والت دیزنی و پیکسار
[۲] Joy, Fear, Sadness, Anger, Discuss
[۳] https://www.psychologytoday.com/blog/science-choice/201510/why-do-we-remember-certain-things-forget-others
[۴] ephinphrine
[۵] Cortisol
[۶] Priming https://www.psychologytoday.com/basics/priming
[۷] Yerkes-Dodson law
مغز و کارکردش واقعا موضوع جالبیه . ممنون از مطلب شما
خاطرات بد رومیشه فقط به این صورت پاک کرد که آدم تا می تونه توجهش رو از اون ناخواسته برداره و بذاره روی چیزایی که دوست داره و اینقدر این کار رو انجام بده که اون خاطرات تلخ مثل رنگ سیاهی که داریم روش رنگ سفید می ریزیم کم رنگ و کمرنگ تر بشه. من از عطر و ادکلن سان تارا یک عطر خریدم و اولین بار اون عطر رو زمانی زدم که یک روز فوق العاده رو با عزیزم گذروندم و الان هر وقت دوباره این عطر رو میزنم منو به یاد اون روز می اندازه.