You are currently viewing متن مصاحبه خالق سه بعدی ها با همشهری جوان ۱۳۹۵

گپ و گفت با صالح سخندان، طراح خطای دید و نقاشی‌های سه بعدی

صالح تنها طراح‌ خطای دید ایرانی از معدود های جهان است که احتمالا نمونه‌ کارهایش را در سطح شهر دیده‌اید. حتی اگر نمونه‌های نقاشی سه بعدی را از نزدیک ندیده باشید، به احتمال زیاد عکس‌های خطای دید و نقاشی‌هایش را در اینترنت دیده‌اید. حالا چند سالی است که صالح سخندان طرح‌های سه بعدی بومی‌ شده‌اش را در قالب‌های مختلف می‌کشد و پروژه‌های جذاب و حیرت‌ ‌انگیزی را طراحی می‌کند. آقای طراح معتقد است اصطلاح سه بعدی برای نقاشی‌هایش غلط مصطلح است و فقط خطای دید باعث می‌شود سه بعدی دیده شوند. با صالح در مورد طراحی خطای دید، نقاشی سه بعدی و مجسمه سازی‌ صحبت کردیم تا ببینیم چطور می‌شود یک جوان ایرانی ۲۵ ساله بود و پتانسیل خلاقیت‌هایت را به صورت بالفعل در بیاوری و حسابی موفق باشی.

ما عادت کردیم از نتیجه‌ی کارها استفاده کنیم و به اینکه چطوری به وجود آمده است و چطوری باید ازش استفاده کنیم کاری نداریم. ما همین کانال تلگرام را راه انداخته‌ایم تا به مردم کمی آموزش دهیم تا توقع‌شان از کار ما متفاوت باشد و بدانند که چطوری باید با این طرح‌ها برخورد کنند. یک بار نظر سنجی‌ای انجام دادیم و فهمیدیم که حدود ۷۰ درصد مردم می‌دانند که نقاشی سه بعدی چی هست ولی کمتر از دو دهم درصدشان با این طرح‌ها مواجه شده‌اند.

یکی از سوال‌های اصلی ما هم همین است که چرا این طرح‌ها در ایران انقدر کم است ولی در دنیا یک اتفاق مرسوم است.

علت‌های مختلفی دارد. ما می‌توانیم با ارگان‌های مربوطه کار کنیم ولی اگر مسائل مالی را کنار بگذاریم، بحث کاربردی کردن و نحوه‌ی بهره‌برداری کردن از اثر مطرح می‌شود. یعنی مسؤولین شیوه‌ی برخورد با این آثار را نمی‌دانند و می‌خواهند با روش خودشان برخورد کنند و حرف ما را هم نمی‌پذیرند. خیلی دوست دارند و مدام پیشنهاد میدهند که بیایید کار کنید ولی من گفتم با این شیوه کار نمی‌کنم. مثلا یک‌بار طرح دادند که ۱۰۰ نقاشی سه بعدی در تهران بکشیم. من اگر صد نقاشی سه بعدی در تهران بکشم، دیگر این کار جذاب نیست. باید به مرور این کار جا بیوفتد تا آدم‌ها یاد بگیرند چطوری باهاش و برخورد کنند و چطوری عکس بگیرند. اگر دو سال پیش شروع می‌کردم و الان ۱۵ طرح در سطح شهر بود خب می‌شد به صد طرح هم فکر کرد. مسئله‌ی دیگری هم که وجود دارد این است که حجمه‌ی زیادی از عکس‌های این کار در نت وجود دارد و هیجان زده می‌شوند که این کار در ایران هم انجام شود ولی حاضر نیستند پارامترهای مربوط به این کار را از نظر کیفی رعایت کنند. مثلا هنر نقاشی سه بعدی در خیابان یک هنر خیابانی است و فلسفه‌اش این است که باید با پاستل کشیده شود. نقاشی را با پاستل که می‌کشی، باد و باران از بین می‌بردش، کلا سه روز عمرش است. اما سفارش دهنده‌ها می‌خواهند که ما با قوی‌ترین رنگ ممکن کار کنیم و ماندگاری زیادی داشته باشد.

خب وقتی هزینه می‌کنند دوست دارند نتیجه‌ی کارشان مانگار شود.

بدترین مسئله این است که می‌خواهند هزینه کنند. فقط کافی است که اجازه بدهند که هنرمند کارش را بکند.

یعنی فعالیت شما غیرقانونی است؟

اصلا نمی‌توانیم کار کنیم. من الان بروم در یک پارکی نقاشی کنم، نگهبان پارک معترض می‌شود. درست مثل گرافیتی.

ولی گرافیتی‌کارها غالبا سیاسی هستند و به همین دلیل بهشان اجازه داده نمی‌شود.

آفرین. علی‌القاعده من که سیاسی کار نمی‌کنم و کارم صرفا سرگرمی است، نباید مشکلی داشته باشم. ولی این‌طور نیست و به ظن‌شان من هم در حال صدمه زدن به محیط هستم. اوایل سطح کارم را پایین آوردم و اجازه دادند که کار کنم ولی حالا دیگر حاضر به انجام این کار نیستم.

چرا برای اینکه مردم با هنرت آشنا بشوند وارد مذاکره نمی‌شوی که مجوز فعالیت بگیری؟

حرف درستی است. ولی خیلی عملیاتی نیست. عجیب به نظر می‌رسد که وقتی می‌توانم از این راه پول در بیاورم، قبول نکنم. پنج سال طول کشیده است که تجربه‌ی فعلیم را به دست بیاورم. هزینه کرده‌ام و پول به دست نیاورده‌ام. حالا هم حاضر نیستم این کار را به هر قیمتی انجام بدهم. اتفاق رایجی است و ربطی به دولتی یا خصوصی بودن سفارش دهنده ندارد. چون فلسفه‌ی این هنر را درک نکرده‌اند. مثلا ده سال پیش کسی در خیابان نقاشی نمی‌کشیده است ولی این اتفاق در کوچه و خیابان‌های ایتالیا می‌افتاده است.

یک نفری سال ۱۹۹۵ به جای اینکه پرتره را روی کاغذ بکشد و دست مخاطب بدهد، با پاستل روی زمین نقاشی کشیده است. نقاشی سه بعدی که اسمش یک غلط مصطلح است، تاریخچه‌ای بیست ساله دارد. ما آن پانزده سال اول را نداشتیم و وقتی می‌خواهیم الان ازش استفاده کنیم مثل اوایل ورود موبایل است که فرهنگش را نداشتیم.

بالاخره که هر کدام از این تکنولوژی‌ها بعد از یک دوره‌ای جا افتادند. برای این هنر هم به مرور همین اتفاق می‌افتد.

برای همین است که می‌گویم مشکل داریم. من در وسع خودم کمی زحمت می‌کشم و می‌گویم روزی سه ساعت زمان بگذاریم و تولید محتوا بکنیم و داخل کانال تلگرام بگذاریم.

خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته ولی مشکل اصلی‌اش این است که مردم دوست دارند از نزدیک ببینند چون هنوز برای‌شان ملموس نیست.

چون خود شما هم از نزدیک ندیده‌اید تصور درستی ازش ندارید. جالب این است که وقتی از نزدیک ببینیدش اصلا سه بعدی به نظر نمی‌رسد. جذابیت این طرح‌ها این است که ازش عکس بگیری یا باهاش عکس بگیری. دلیلش هم این است که ذهن ما بر اساس آموخته‌ها تصاویر را تحلیل می‌کند. من اگر چشم شما را ببندم و یکباره با نقاشی روبرو شوید، حس می‌کنید تصویر سه بعدی است و گول می‌خورید. برای بعضی پروژه‌ها این کار را می‌کنیم. یک دیوار کاذبی مقابل نقاشی درست می‌کنیم و یک دریچه برایش ایجاد می‌کنیم که مردم از داخل آن طرح را ببینند. این کار را می‌کنیم تا نتواند از جای دیگری ببیند چون ذهنش یاد می‌گیرد که این نقاشی تخت است.

در حالت عادی وقتی مردم با طرح شما مواجه می‌شوند چه برخوردی می‌کنند.

اصلا نمی‌دانند چه طور باید برخورد کنند. دانشش را ندارند و می‌گویند این طرح کجایش سه بعدی است. بعد که عکس می‌گیرند، هیجان‌زده می‌شوند. دوستانی که سفرهای خارجه می‌روند می‌گویند که زیاد پیش می‌آید همچین طرح‌هایی روی زمین ببینم. احتمال برخوردشان با طرح سه بعدی در مسیر پیاده‌رو بالای ده درصد است و مردم یاد می‌گیرند چطوری با طرح برخورد کنند.

اساس این کار برای چه منظوری است؟

دو کاربرد دارد. یا اطلاعی رسانی فرهنگی، تجاری و… است یا صرفا برای سرگرمی است. یا هنر است یا رسانه. این در مورد نقاشی سه بعدی است ولی خطای دید خودش دنیای دیگری است. کار اصلی من خطای دید است که سه‌بعدی هم زیر شاخه‌اش به حساب می‌آید.
اسم علمی نقاشی سه بعدی، طراحی دگرگون است. این هنر معادل فارسی نداشت و من ۳*۴ سال پیش برایش معادل‌سازی کردم. این نقاشی به شکلی دگرگون شده روی زمین انجام می‌شود که یک نفری از یک جایی درست ببیندش. نقاشی را از یک زاویه‌ی دیگر ببینید کش آمده و دگرگون شده. این نقاشی اصلا سه بعدی نیست، دو بعدی است.

خطای دید چیست؟

خطای دید یا خطای چشم اطلاعاتی هستند که در مغز به طوری پردازش می‌شوند تا فریبنده یا گمراه شونده باشند. سیستم بینایی و مغز ما جوری تنظیم شده تا بتواند فواصل، عمق،نور،سایه رنگ، بافت و … را درک کند. مثلا فرض کنید که ما از روز اول که شش ماهمان بوده و چهار دست و پا می‌رفتیم، نمی‌دانستیم که جاذبه وجود دارد. عادت کردیم به اینکه همه چیز به زمین وصل است. پس یک چیزی یاد گرفتیم که تحلیل آن چیزی که می‌بینیم را منتج می‌شود. حالا ما می‌آییم در این شناخت دید اگر بیاییم بازی کنیم، مثلا فرض کنید که دیدید از این عکس‌ها پخش می‌شود؟ دکور درست کرده که مبل روی دیوار چسبیده! چرا این جذاب است؟ چون با عادت تو بازی می‌کند. با تحلیل دیداری تو بازی می‌کند. با شناخت این قواعد و دستکاری آن تصاویر یا اشیاء خطای دید شکل می‌گیرد. نقاشی سه بعدی یکی از زیر شاخه های خطای دید قرار می‌گیرد. این نوع نقاشی تصاویری‌اند که در سطح یک بعدی مانند کاغذ، زمین یا دیوار دارای طول، عرض و ارتفاع هستند. تصاویری که قبل‌تر در عکس‌ها و در فضای اینترنت و در خیابان‌های کشورهای اروپایی دیده می‌شد حالا کم کم جای خود را در کوچه و خیابان‌های خودمان پیدا کرده و حتی برند های معروف برای تبلیغاتشان از این روش استفاده می‌کنند. البته در ایران هنوز آن‌قدر همه گیر نشده و حدود ۷۰ درصد مردم با اینکه میدانند نقاشی سه بعدی چیست ولی کمتر از دو دهم‌ درصدشان با این طرح‌ها مواجه شده‌اند. نقاشی‌هایی که در جهان چه در فضای مجازی و چه در دنیای واقعی همیشه با استقبال عجیب مردم روبرو شده است و نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. به طوری که افراد هنگام عبور از کنار این نقاشی ها چند دقیقه ای می ایستند و عکس های یادگاری گرفته و خنده بر لبشان نقش می بندد. اما هنوز مردم مواجه با این نوع نقاشی‌هارا یاد نگرفته اند و نمی‌دانند زاویه دیدن این طرح‌ها نکته‌ی مهم برخورد با این نوع نقاشی‌ست.

خطای دید آن‌قدر مهم است که در همه‌جا از آن استفاده می‌شود. برای مثال در یک مجله اینکه لی‌اوت‌ یا کارهای گرافیکی را چطوری چیده شود. برای همین اصولی دارد که روی چه منطقی وقتی بیننده آن را در دستش می‌گیرد از کجا شروع به خواندن ‌کند. اولین چیزی که در صفحه نگاه می‌کند چیست؟ درواقع شناختن دید یعنی خطای دید. این جدای از دنیای گرافیک و نقاشی در لباس پوشیدن یا حتی چیدمان منزل هم جنبه‌ی کاربردی دارد.

چطور شد که به این کار علاقه‌مند شدی و به سراغش رفتی؟

من در دانشگاه مهندسی برق می‌خواندم ولی از بچگی به طراحی علاقه‌مند بودم و دوست داشتم کارهای فنی را روی کاغذ بکشم. از سال ۸۶ که هفده سالم بود در کنار درس خواندن، کارهای گرافیکی را شروع کردم و به منبع درآمدم تبدیل شد. سال ۸۹ که وارد دانشگاه شده بودم که اولین پروژه‌ی طراحی حوزه‌ی خطای دید و طراحی دگرگون را بهم پیشنهاد دادند. با اینکه من تا قبل از آن هیچ کار محیطی‌ای انجام نداده بودم ولی با کله شقی پروژه را قبول کردم. پروژه، طراحی هفت تابلوی علائم ورود و خروج‌ پارکینگ یک متجمع تجاری به صورت خطای دید بود. سفارش دهنده‌ها یک نمونه‌ی خارجی را دیده بودند و مشابه آن را می‌خواستند. از چند شرکت قیمت گرفته بودند. شرکت‌ها گفته بودند که به ازای هر تابلو دوازده میلیون تومان پول می‌گیرند، مجموعا ۸۴ میلیون تومان در سال ۸۹ درخواست کرده بودند. من هم خیلی مصر بودم و بهشان اصرار می‌کردم که این کار را حتما باید انجام بدهم. برای همین قیمت دادم که هر تابلو را ۸۰۰ هزار تومان آماده می‌کنم. خودشان دلشان سوخت و گفتند که برای هر تابلو یک میلیون تومان پول می‌دهند. من محدویت مالی هم داشتم و نمی‌توانستم هر کاری که دلم می‌خواهد بکنم. شرایط طوری بود که من سخت افزاری که برای کارم لازم داشتم، خودم ساختم.

یعنی وسیله‌ی خیلی خاصی نیاز داشتی؟

آره. نمی‌شود به همین سادگی بروی روی دیوار نقاشی کنی. باید یک الگوریتمی طراحی کنی که چطور می‌شود، یک طرح دگرگون شده‌ای روی ۱۰*۱۲ سطح مختلف، با عمق، پرسپکتیو و حالت افقی یا عمودی بودن مختلف بکشم که تصویرم از محل مورد نظرم، به درستی دیده بشود.

من فکر می‌کردم که یک طرحی را در کامپیوتر طراحی می‌کنی و بعد روی زمین پیاده می‌کنی.

نه اتفاقا اصلا کامپیوتری نبود. درست است که فونت را در کامپیوتر در آوردیم ولی کل عملیات آنالوگ بود.

اگر فکر نمی‌کنی که کارت لو می‌رود، بیشتر توضیح بده تا متوجه شیوه‌ی کارت شویم.

فاصله‌ی بین محلی که راننده این تابلوها را می‌دید نزدیک به ۸۰ متر بود. تقریبا ویدیو پروژکتوری وجود ندارد که بتواند نور را به این فاصله پرتاب کند. من محدودیت مالی هم داشتم و مجبور بودم با یک نور نقطه‌ای، حجم نور کافی را داشته باشم که انتهای پارکینگ را روشن بکند.

یعنی این طرح‌های روی زمین با رنگ کشیده نشده‌اند؟

چرا. نور را می‌اندازی تا خط‌کشی‌هایش را انجام بدهی و بعد که تمام شد با رنگ نقاشی را تمام کنی.

نتیجه‌ی کار برای سفارش دهنده‌ها جذاب بود؟

پروژه‌ی بزرگی بود و شش طبقه پارکینگ را همینطوری طراحی کردیم. با این حال کسی نبود که از نتیجه‌ی کار خوشش نیاید. حتی چند معمار خارجی هم دیدند و از نتیجه‌ی کار تعریف می‌کردند. نکته‌ی جالب این است که مالک مجتمع تجاری، تصمیم گرفت جای ورود و خروج پارکینگ را عوض کند و در نتیجه تمام تابلوهایی که طراحی کردم بی‌معنی شدند، برای همین هم است که کمتر کسی دیده. این طراحی باعث شد که کارهای خطای دید علاقه‌مند شوم. اول از همه سراغ نقاشی سه بعدی رفتم. بعد هم سراغ گرافیک، نورپردازی، مجسمه و حجم‌های خطای دید رفتم و به هرکدام ناخنکی زدم.

قبل از این اتفاق از دنیای خطای دید خبر داشتی؟ می‌دانستی در خارج از کشور چنین کاری انجام می‌شود؟

نه. سال ۸۸-۸۹ نقاشی سه بعدی و خطای دید اصلا روی بورس نبودند و سال ۹۰ یک دفعه نقاشی سه بعدی همه گیر شد.

بعد از انجام اولین پروژه چطور کار را ادامه دادی؟ بازهم سفارش‌دهنده داشتی؟

شش ماه بعد از انجام پروژه‌ی اولم تصمیم گرفتم جدی کار کنم و در قدم اول دیگر دانشگاه نرفتم.

یعنی انقدر کارت گرفت و پول در آوردی که دانشگاه را رها کردی؟

نه من تا سال ۹۲ عملا هیچ پولی در نیاوردم. تقریبا سه سال یا کار مجانی می‌کردم یا کار را یاد می‌گرفتم. مثلا یک روز صبح تصمیم گرفتیم برویم یک کاری را همینطوری اجرا کنیم. ۱۵ فروردین بود که رفتیم چیتگر نقاشی کنیم. تجربه‌ی این را نداشتم که در ۵*۶ ساعت کار محیطی انجام بدهم. دیده بودم که بقیه روی زمین با پاستل نقاشی می‌کشند ولی برای من ریسک داشت. برای همین تعداد رنگ‌های نقاشی را کم کردم و با زغال و پنج گچ‌ رنگی تخته روی آسفالت چیتگر نقاشی کشیدم.

انقدر همه‌چیز را تجربه کردی یک جورهایی به سبک خودت دست پیدا کردی.

چون من فنی خوانده‌ام، همه چیز را به صورت ریاضی می‌بینم. نقاشی کردن برای من عملا ریاضی است.

یعنی فقط از زاویه دید ریاضی به هنر نگاه می‌کنی و کار هنری نمی‌کنی؟

من مقلد مکتب داوینچی هستم. خود نقاشی خیلی مهم نیست و هنر به صرف هنر را قبول ندارم. البته اثر دیگران را می‌فهمم ولی خودم مبدعش نیستم. من از کارم دفاع می‌کنم چون کارم در زمینه‌ی نوع و نحوه‌ی انجامش خلاقانه است.
سال ۹۳ یک مقاله‌ی سه صفحه‌ای برای خودم نوشتم که چطوری می‌شود نقاشی سه بعدی کشید. یک اپلیکیشن‌ هم نوشتم که بهش عدد می‌دهی و بهت خروجی‌ای می‌داد که برای نقاشی باید چه کار کنی. انقدر همه چیز هندسه و جذاب است.

این هنر و تکنیک در حال حاضر در ایران جذاب است؟

آره. هفته‌ای ۱۰-۲۰ نفر تماس می‌گیرند که به ما نقاشی سه بعدی یاد بدهید.

آموزش می‌دهید؟

نه.

چرا؟ دست زیاد می‌شود؟

نه خیلی به این نکته‌اش نگاه نمی‌کنم. خراب می‌شود. می‌دانید منظورم از خراب شدن چیست؟

نتوانند کار درستی ارائه بدهند؟

دقیقا. چون این اتفاق افتاده. یک پسری در اصفهان بود که خیلی به این کار علاقه داشت. این مدلی بود که یک پروژه‌ای می‌آمد مثلا در شمال، می‌گفت آقا این کار را چند انجام می‌دهی؟ ما می‌گفتیم اینقدر، زحمت دارد و اینقدر تومان می‌شود. یک دفعه ده روز بعد زنگ می‌زد می‌گفت یک آقایی هست که یک دهم این قیمت انجام می‌دهد. می‌گفتم خب بدهید انجام بدهد. نکته‌اش این بود که وقتی می‌رفت انجام می‌داد، چون مردم هنوز آن تجربه را از این کار ندارند، وقتی می‌بینند می‌گویند نقاشی سه بعدی این است؟ بعد آن موقع است که دیگر هیچکس حاضر نیست برایش هزینه بکند. هزینه منظورم پول نیست، اعتبار این کار اهمیت دارد. مثلا اگر کنار خیابان دارد رد می-شود و روی زمین طرحی می‌بیند، یک دقیقه بایستد و نگاه کند.

اینقدر کار ضعیف بود؟

کار که خیلی ضعیف بود. ببینید من تنها کسی نیستم که سعی کردم نقاشی سه بعدی بکشم، مثلا یک آرتیست دیگری هست که معروف است و پرس‌تی‌وی هم یک بار از کارش مصاحبه گرفته، بالاخره کار روابط عمومی است دیگر، ما قوی کار نکردیم و او قوی عمل کرده، سال ۹۱ یک نقاشی در پارک اندیشه‌ی تهران کشید، حالا این کارش نقاشی روی بوم است و اصلا هنرمند است، اما خب هر کسی بنا به تجربیاتش در یک حوزه‌ای قوی است دیگر. مثل اینکه نشسته به شهردار گفته این کار را انجام بده، مثل من که گفتند انجام بده و انجام دادم. ولی نکته‌اش این بود که تا یک سال بعدش می‌رفتی آنجا مردم از رویش رد می‌شدند و هیچ اهمیتی به آن نمی‌دادند. چون اصلا شبیه آن چیزی نبود که عکس‌هایش را می‌دیدند.

الان در خارج از کشور هم با دید شما کار می‌شود یا با دید آن آرتیست؟

شکل‌های مختلف هست، استریت‌آرت کلا یک حرکت پارتیزانی است، مثل بنکسی و اینها که گرافیتی می‌کشند، نوع آدم‌ها شبیه آنها هستند. برای همین با پاستل می‌کشند، که سریع بکشند تمام شود برود. یک ژانر دیگر هنری‌ها هستند که می‌خواهند مردم را شاد بکنند یا حرفی بزنند، یک ژانر دیگر کار تجاری است و دارند سفارش می‌گیرند و انجام می‌دهند. یک عده هم حتی بر اساس این بیزینس برپا کرده‌اند. در آمریکا هستند و فقط کار تبلیغاتی می‌کنند.

شما تبلیغاتی هم کار می‌کنید؟

بله (؟)

آماری دارید که در ایران چند نفر دارند کار می‌کنند؟

نقاشی سه بعدی هست ولی کار من نقاشی سه بعدی نیست. کار من طراحی کردن روی خطای دید است، ولی در نقاشی سه بعدی چند نفر هستند که دارند تلاششان را می‌کنند.

مگر سه بعدی زیرمجموعه‌ی خطای دید نیست؟

چرا، ولی بخواهم بگویم یک نوع نقاشی سه بعدی چند درصد خطای دید است، می‌توانم بگویم ۳ درصدش! اینقدر دنیای کاربردی‌ای است.

راجع به خطای دید صحبت کنیم، شما چه کارهایی انجام می‌دهید؟

مثال کاربردی بزنیم، مجله‌ی شما. وقتی باز می‌کنی یک دوستی هست که زحمت کشیده و لی‌اوت‌اش را بسته و کارهای گرافیکی را انجام داده و متن‌ها را چیده و حالا این منظم است. روی چه منطقی وقتی بیننده این را می‌گیرد دستش از کجا شروع می‌کند به خواندن؟ اولین چیزی که در صفحه نگاه می‌کند چیست؟ این می‌شود خطای دید. شناختن دید. اینکه بعضی جاهایش خطا دارد حالا مهم نیست، ما با آن خطاها بازی می‌کنیم. ولی اینکه دید را بشناسی داستان دیگری است. در همان لی‌آوت کجا را اول بیاوری، کجا را دوم بیاوری. مثلا طراحی بیلبورد یا پوستر می‌شود جنبه‌ی کاربردی. مثلا ما اینجا پول نداریم، چه کار کنیم که اینجا بزرگتر دیده شود یا جور خاصی دیده شود و حس بهتری داشته باشد؟ وقتی می‌بینید، چشم گردش داشته باشد.

یعنی بر اساس یک قانون به ما یاد داده‌اند که باید اینطور باشد؟

یاد گرفتیم. مثلا فرض کن که ما از روز اول که شش ماهمان بوده و چهار دست و پا می‌رفتیم، نمی‌دانستیم که جاذبه وجود دارد. عادت کردیم به اینکه همه چیز به زمین وصل است. پس یک چیزی یاد گرفتیم که تحلیل آن چیزی که می‌بینیم را منتج می‌شود. حالا ما می‌آییم در این شناخت دید اگر بیاییم بازی کنیم، مثلا فرض کنید که دیدید از این عکس‌ها پخش می‌شود؟ دکور درست کرده که مبل روی دیوار چسبیده! چرا این جذاب است؟ چون با عادت تو بازی می‌کند. با تحلیل دیداری تو بازی می‌کند.

برای کارهایت خیلی زمان و انرژی می‌گذاری؟

کلا به خاک خوردن خیلی اعتقاد دارم. همه چیز زمان می‌برد. اتفاق هم زیاد افتاده، من یک برند تجاری درست کردم به اسم سالسو، با این اسم شروع به کار کردم. هر جایی که می‌رفتم، این امضایم می‌شد. خیلی موفق بود و کار زیادی کردم. خطای دید را خیلی تمرکزیافته، من یادگیری‌هایم را می‌گذاشتم خودم انجام بدهم، یعنی چیزی که او اجرا می‌کرد یک نقاشی سه بعدی بود یا از کنار سه بعدی بود یا اینکه یک محصولی بر اساس اینها بود. مثلا من پارسال آمدم یک طراحی‌ای کردم که یک محصولی بدهم. نمی‌دانم تاقچه‌ی مجازی را دیده‌اید یا نه، تاقچه محصول سالسو بود. دقیقا پارسال همین موقع کلید خورد و معرفی شد. در این حد بود که من طراحی‌اش را ظرف سه روز انجام دادم. ۲۴ ساعته بیدار بودم که این را در بیاورم. یک ورق مسطحی است که با رعایت کردن نحوه‌ی نصبش سه بعدی به نظر می‌رسد. مثل نقاشی سه بعدی که روی زمین سه بعدی به نظر می‌رسد. بر اساس همان الگو آمدیم روی دیوار این کار را انجام دادیم. چون هر دفعه که در خیابان می‌رفتیم نقاشی اجرا می‌کردیم، مردم می‌گفتند آقا نمی‌شود بیایی در خانه‌مان این کار را بکنی؟ ما می‌گفتیم بیخیال آقا. (خنده) حالا پولش به کنار، یک جوری است. گفتیم چرا یک محصولی نباشد که اینها بخرند و ببرند خانه.

در آنها هم خطای دید مهم است؟

بله. منتهی قضیه خیلی بازتر است. دایرکت در ۳۰ درجه می‌تواند تلورانس داشته باشد. ولی به ضرس قاطع می‌توانم بگویم هر چه فیدبک دفعه اول برگشته بود واقعا لذت می‌بردند و گول می‌خوردند. بیشتر فروشمان این مدلی بود که یکی می‌برد نصب می‌کرد، یکی می‌دید و می‌آمد دوباره می‌خرید. این اتفاق زیاد افتاد.

پس استقبال خوبی شده بود؟

رشد فوق‌العاده‌ای داشت.

اگر آن را پرینت بگیری، دیگر آن فرم را ندارد؟

ببینید یک قسمتی طراحی‌اش است، یک قسمتی بحث فنی قضیه است. چاپ قضیه حدود ۳۰ درصد است، ۷۰ درصد بقیه مربوط به طراحی است. یعنی تو بهترین چاپ را هم بزنی، طراحی است که اهمیت دارد. ولی چاپ هم اگر بد باشد، همه چیز را زیر سوال می‌برد. از آن ۳۰ درصدهای کلیدی است. جنسش خاص است، محافظ خاصی دارد. ولی دستگاهش اصلا خاص نیست. همان دستگاه‌هایی است که در ایران پیدا می‌شود. خلاصه ما تمام این کارها را روی محصول کردیم و بازدهی خیلی خوبی هم داشت ولی نکته‌اش این بود که الان دیگر نیست.

چرا؟

من از آنجا آمدم بیرون. راه انداختم، یک شریک اضافه شد. الان با یک حجمی از بدهی آمدم بیرون و دوباره سعی می‌کنم کار جدید راه بیندازم. سالسو سایت من نیست، ولی دانش فنی‌ای بود که در این سال‌ها کسب کرده بودم.

این روزها که از آن کار در آمده‌اید، خوب پول در می‌آورید؟

قاعدتا باید پول دربیاوریم اما در نمی‌آید. خیلی وسواس روی انجام کارها دارم. وسواس از این بابت که مثلا چه کسی است، چطور باید قرارداد انجام شود و… مثلا یکی از وسواس‌هایم این است که زیاد این کار را انجام ندهم که اشباع نشود. نسبت بازخوردی که از سمت مخاطب نهایی به وجود می‌آید، یا اینکه مشتری‌ها چه فکری در مورد این کار می‌کنند یا ارزشش را چقدر زیر سوال می‌برند، اینطوری من بیشتر فکر می‌کنم. این یک حوزه‌اش است، یک حوزه هم کسی که خیلی دچار… این اتفاق افتاد این اواخری که من داشتم در سالسو کار می‌کردم این اتفاق خیلی افتاد که من خیلی دنبال سمت بیزینس قضیه بودم. وقتی خیلی روی حوزه‌ی درآمد تمرکز می‌کنی، فکر می‌کنم از یک چیزهایی جا می‌مانی. درآمد را حذف کرد. روی حداقل بستم. مثلا ما بیشتر از ساید استیکرها و نقاشی‌های سه بعدی است و نقاشی بیشتر فصل دارد متاسفانه و فصلش بهار و تابستان است. به خاطر شرایط جوی. اما استیکر سه بعدی همیشه هست. استیکر همان طرح چاپ می‌شود. طراحی دگرگون به جای اینکه نقاشی شود، چاپ می‌شود.

جایی آموزش می‌بینی یا کارهای خارجی می‌بینی؟

سعی و خطا می‌کنم. این کار را بکن اشتباه شد یک بار دیگر. هیچ آرتیستی در دنیا یاد نمی‌دهد این را. ورک‌شاپ دارند، ولی یاد نمی دهند. برای همین است که ما الان در دنیا حدودا بالای ۱۰۰ نفر داریم که اینها یک کاری کرده‌اند و نقاشی سه بعدی انجام داده‌اند. ولی ۱۰ تایشان بیشتر نیستند که شاخص هستند. از آن شاخص‌ها که پیشرو هستند، هر کدام یک روشی دارند و با یک تکنیکی عمل می کنند. مثلا بروی کار یکی را بگذاری کنار کار یکی دیگر می‌بینی هر کس دارد یک جور انجام می‌دهد. حالا بینشان دو نفر هستند که کارشان یک نوع خاصی از نقاشی سه بعدی کشیدن است که حالا من هم اتفاقا به همان روش دارم انجام می‌دهم و آن هم نقاشی آنلاین و در لحظه است. یعنی اگر این صفحه است، شروع می‌کنم روی آن بدون هیچ طرح قبلی‌ای نقاشی می‌کنم. مثل یک بوم سفید که روبرویت است، ولی اینجا بوم روی زمین است و تفاوتش این است که دگرگون داری نقاشی می‌کنی. در ذهنت طراحی می‌کنی و می کشی.

صفر تا صد پروژه‌هایی که دست می‌گیرید چطور پیش می‌رود؟ چند نفر درگیرش می‌شوند و چقدر طول می‌کشد؟

یک کاری که قبلا سعی می‌کردم انجام بدهم این بود که تقریبا همه‌ی بخش‌هایش را خودم انجام بدهم. مثلا اگر لازم داشت مدل‌سازی شود، بعد دیزاین و عکاسی شود و بعد از تصویرسازی برود برای چاپ، اگر دستگاهش را هم خودم داشتم، چاپش را می‌کردم. در این حد. ولی خب در مدت اخیر یک مقدار زمان بیشتری گرفته می‌شود، یک سری‌هایش out source می‌کنم، حالا چند نفر هستند که کمک می‌کنند.

نقاشی سه بعدی چقدر طول می‌کشد؟

نقاشی سه بعدی نفر اصلی نقاش است. کسی که کار را می‌کند. نقشه را من می‌دهم و او اجرا می‌کند.

هر نقاشی می‌تواند باشد؟

هر نقاشی که حداقل یک بار آمده پای کار. ولی اوایل کار این مدلی بود که آخرین کاری که من نقاشی انجام دادم دو تا کار آخر نقاش آمده ولی تا قبل از آن همیشه این مدلی بود که خودم و همین دوستانی که الان اینجا هستیم این کار را انجام داده‌ایم.

چرا خودتان انجام نمی‌دهید؟

به هر حال کار سختی است. من تا یک حدی می‌توانم از روش مهندسی نقاشی کنم. یک جای دیگرش تجربه می‌خواهد. اینکه رنگ را درست در بیاوری تجربه‌ی ده ساله می‌خواهد. من ندارم. یا باید بروم آن را یاد بگیرم که از این طرف می‌افتم، پس بنابراین می‌سپارم.

طرحی که خیلی کوچک روی زمین می‌زنید همان تاثیر کار دیوار و سقف را دارد؟

اصولا ما نیاز داریم به اینکه بدانیم از کجا کار را می‌بینند.

مثلا در راهرو باز می‌شود، شما وارد می‌شوید.

مثلا اینجا یک دری دارد، می‌دانم کسی که اینجا را می‌بیند حتما از آنجا رد می‌شود.

خب پس در چیتگر که طراحی کردید چطور؟

نکات کار محیطی همین است. حتما آنجا باید راهنمایی‌شان کنی که عکس بگیرید. تا عکس نگیرند خیلی متوجه نمی‌شوند.

طراحی و ساخت مجسمه‌های خطای دید چطوری است؟

جنسش فوم است و الگوریتم ساختش کاملا فیزیکی است. یک کاری را روی یک حجمی انجام می‌دهی. هر چیزی می‌تواند باشد، ولی به صورت تک‌رنگ. خیلی هم زمان می‌برد. عمر ما محدود است.

تا به حال از انجام کار هنری پشیمان نشده‌اید که بخواهید بروید در کار تجاری؟

دو سه بار پیش آمده که مثلا طرف آمده گفته من سرمایه‌گذاری کنم. هیچ وقت قبول نکردم. یا اینکه آمده ایده را بخرد، باز آن را هم قبول نکردم. یا اینکه دو سال پیش من خیلی مستاصل شده بودم و اصلا پول نبود و اوضاع خیلی بد بود. پیشنهاد بود که بیا برای ما کار کن. آژانس تبلیغاتی با همین توانمندی‌ها بود.

روزی چقدر کار می‌کنی؟

بستگی دارد. معمولا ساعت ۷ بلند می‌شوم و از آن طرف هم تا ۱ بیدار هستم و از این مدت به جز زمانی که غذا می‌خورم، مشغولم. یا دارم یک چیزی می‌سازم و یا دارم یاد می‌گیرم و می‌خوانم.

کارت چقدر کامپیوتری است و چقدر دستی؟

حجم کمی‌اش کامپیوتری است. حجم زیادش دستی است. تا جایی که می‌شود کامپیوتر است، ولی وقتی نیست دیگر دست است. دست یعنی مغز، یعنی اجرا. مجسمه هیچ وقت دیزاین کامپیوتری نشده. ساخته می‌شود و من فکر می‌کنم این برتری ماست در تکنیکی که کامپیوتر هم شاید در بعضی موارد نمی‌تواند انجام بدهد. من جمله این مجسمه. الان من تکنیکی که سر این مجسمه دارم و الان دوتاست و می‌توانم پنج تایش کنم، کامپیوتر نمی‌تواند این را انجام بدهد.

کاری که بیشتر از همه زمان برده چقدر بوده؟

کار برج میلاد در پارک هنرمندان خیلی زمان برد. حدود ۱۰ روز. ما یک رنگی استفاده کرده بودیم که سه ماه بماند، اما یک سال ماند و سال ۹۳ دیگر پاک شده بود. کار عمر دارد، مثلا اگر یک کاری را بگذاری ده سال اصلا تکراری می‌شود. چه کسی قرار است ببیند؟

محمدرضا جعفری-بهناز سعیدی

دیدگاهتان را بنویسید